به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در خاطره ای درباره شهید حمید محرابی آمده است:
یک روز به همراه شهید «محراب» و به اصرار یکی از دوستان به اغذیه فروشی محل رفتیم. دوستمان سفارش ساندویچ داد. بعد از صرف آن، وقتی خواستیم حساب کنیم، صاحب مغازه که حمید محرابی را میشناخت، از گرفتن پول خودداری کرد. شهید محرابی اصرار داشت که پول غذا را حساب کنیم، اما او هم از گرفتن پول امتناع میکرد. در همین مدّتی که جلوی مغازه چانه میزدیم، متوجه شدیم، مغازهدار قصد دارد سردر اغذیه فروشی خود را با عنوان جدیدی بنویسد. ولی ظاهراً با خطّاطی که آمده بود، سر مبلغ آن به توافق نرسیده بودند. شهید محرابی که دید همه وسایل خطّاطی از قبیل رنگ و برس آماده است، به صاحب مغازه گفت: «تابلوی سردر مغازه را خودم مینویسم» و خیلی زیبا هم آن را نوشت. او این گونه میخواست دین خود را ادا کرده باشد و بدهکار کسی نباشد.
آه باران، ص 26
شهید محرابی که دید همه وسایل خطّاطی از قبیل رنگ و برس آماده است، به صاحب مغازه گفت: «تابلوی سردر مغازه را خودم مینویسم» و خیلی زیبا هم آن را نوشت. او این گونه میخواست دین خود را ادا کرده باشد و بدهکار کسی نباشد.
منبع: تسنیم